رسم این شهر عجیب است ، بیا برگردیم / قصد این قوم فریب است ، بیا برگردیم روزی با خود گفتم اگر اورا با غریبه ای ببینم ،تمام شهر را به آتش میکشم!!! اما حالا حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست...!!! شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد خبر از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینگونه نوشت :هر گلی هم که باشد
در جاده پر پیچ و خم زندگی گام بر می دارم گلبرگ های احساسات در گذر ناملایمات رنگ پژمردگی به خود می گیرند آن هنگام که آهنگ غم دلم را می نوازد.غبار از دفتر خاطرات تنهاییم می تکانم به یاد می آورم که در گلخانه دلم گلهای عشق پرورش می دادم و مشتری مهربانی که هر روز گل هایم را به قیمت گلخنده ای می خرید. کجاست خورشید عشق که دوباره شکوفایی این گلخانه را در بهار محبت به تماشا خاطرات رو فراموش میکنم مو به موشو / برو با هرکی که دلت میخواد رو به روشو . بدون دیگه واسه من مرده کسی که یه روزی با دنیا عوض نمیکردم یه تار موشو
آن که یک روز دل به نگاهش دادیم / خنده اش سرد و غریب است ، بیا برگردیم
عشق ، بازیچه شهر است ولی در ده ما / دختر عشق ، نجیب است بیا برگردیم.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |